رورتی و آیرونیسم لیبرال
تفکر سیاسی اجتماعی رورتی، لیبرالیسم کلاسیک و پراگماتیسم و فلسفة پساتحلیلی را در خود جای داده است. رورتی با بهرهگیری از نظریات"بنیان ستیزانة" و ”ضدبازنمایانه“ی خود”اتوپیای لیبرالی“اش را طرح میکند. او عمیقاً به آرمانهای لیبرالیسم کلاسیک باور دارد مدافع سکولاریسم و اهداف دموکراتیک و آزادی خواهانه است، اما برآنست که دیگر نمیتوان امروزه به شیوة اصحاب روشنگری از آن آرمانها دفاع کرد. فلسفة سیاسی او را که به هیچ وجه نمیتوان از نظریاتش در فلسفه و نظریة ادبی و نظریة فرهنگ جدا کرد میتوان بهتر از هر کجا در کتاب”امکان، آیرونی و همبستگی“ یافت. در این کتاب رورتی برآنست که کشاکش دیر پا میان حوزة عمومی و حوزه خصوصی در میان است. در یک سو متفکرانی چون نیچه، هایدگر و فوکو و ناباکوف هستند که خود آفرینی و بینش استاتیک را ارج مینهند و در آزادی فردی و باز آفرینی شخصی دفاع میکنند و در سوی دیگر متفکرینی چون مارکس، دیویی، رالز و هابرماس قرار دارند که هدف آنها نه خود آفرینی شخصی بلکه دستیابی به اجتماع و جامعهای عادلانهتر و آزادتر است. رورتی در واقع در این کتاب به دنبال قرار دادن این دو گرایش در کنار هم است. او بدون آنکه کلمه قصد تلفیق آنها را داشته باشد میپذیرد که در عرصة نظریة هیچ راهی را نمیتوان برای تلفیق آن دو یافت. او در واقع معتقد است که اساساً این تلفیق غیرضروری است زیرا میتوان این دو نگرش را تنها به مثابه ابزارهایی که در کنار هم به کار میروند در نظر آورد. رورتی در اینجا تصویر خاص خود از آیرونیسم لیبرال را پیش مینهد و مینویسد:”آیرونیستهای لیبرال کسانی هستند که به این آمال فارغ از بنیاد امید دارند که رنج آدمی تخفیف یافته و بساط تحقیر انسان به دست انسان شاید که برچیده شود.“(25:1385) در واقع آیرونیسم رورتی بیانگر این امر است که تنها پایبندی افراد به”خودآفرینی“ از یک سو و”همبستگی انسانی“ از سوی دیگر میتواند در دستیابی شهروندان به جامعه¬ای مطلوبتر یاری دهنده باشد. لیبرالیسم رورتی در واقع اصلیترین آزادی را آزادی نائل شدن به امکان دادن به زندگی براساس ارزشهای شخصی و از سوی دیگر آزادی افراد انسانی از قساوت و رنج میداند.
سویة دیگر تفکر سیاسی- اجتماعی رورتی توجه خاص او به تاریخ و سیاست کشورش امریکاست، وجهی از اندیشة او که بیش از هر کجا در کتاب”کشور شدن کشور“ نمود مییابد، رورتی در آن کتاب چپ اصلاحگر امریکایی نیمة اول قرن 20 را که برای دستیابی به عدالت اجتماعی به عمل سیاسی دست میزد، میستاید از”چپ فرهنگی“ و”چپ دانشگاهی“ امریکا در امریکای امروز به دلیل از دست دادن آرمانها و خواستههای”چپ اصلاح¬گر“ انتقاد میکند. برای رورتی امریکا کشوری است که جوامع میتوانند آنرا به مثابه تجربهای برای کل بشریت در نظر آورند او در آخرین سطرهای مقالة بلند و بسیار مهم خود،”اولویت دموکراسی بر فلسفه“ مینویسد:”هم جفرسون و هم دیویی امریکا را یک”تجربه“ توصیف کردند. اگر این تجربه شکست بخورد، اعقاب ما چیز بسیار مهمی خواهند آموخت. اما آنچه خواهند آموخت یک حقیقت فلسفی نیست، همچنانکه یک حقیقت مذهبی هم نیست، آنها فقط اشاراتی را در خواهند یافت که وقتی تجربة بعدی را سامان میدهند مواظب و مراقب چه چیزهایی باشند. اگر حتی از عصر انقلابهای دموکراتیک چیز دیگری هم برجای نماند، شاید اعقاب ما به خاطر بیاورند که نهادهای اجتماعی را می¬توان به دیدة تجربههایی از همکاری دید و نه تلاش برای تجسم بخشیدن به یک نظم عام و کلی و غیرتاریخی. مشکل میتوان باور کرد که این خاطره ارزش داشتنش را ندارد.“(رورتی، 1382:57-58) برای رورتی امریکا تجسم تلاشی است که در راه ایجاد کشوری آزادتر، عادلانهتر، دموکراتیکتر و انسانیتر از همه نظام دیگری انجام گرفته است. او نیز چون والت ویتمن و جان دیویی امریکا را برای دستیابی به جامعهای آزادتر که امکان خودآفرینی شخصی در آن به رغم تمامی کاستیهایش، مهیاست جدی میگرفت. رورتی میگوید:”به گمانم میهن ما به رغم سیاهکاریها و زشتیهای دیروز و امروزش و به رغم تداوم اشتیاقش به برگزیدن نادانان و فرومایگان برای مناصب بالا، نمونة خوبی از بهترین نوع جامعهای است که تاکنون ساخته شده است“.(43:1384)
رورتی و علوم اجتماعی
بحث رورتی در باب نظریة فرهنگ و علوم اجتماعی معاصر در قالب بحث عام او در باب ادبیات و فلسفه قابل بررسی است، از آن رو که او علوم اجتماعی را به عنوان ادامه ادبیات در نظر میگیرد، بدیهی است که اتخاذ چنین دیدگاهی تمامی تقسیمبندیهای رایج در مورد علم و شبهعلم، روش علمی و روش غیرعلمی و… را فرو میریزد، رورتی در واقع با بهرهگیری فراوان از آثار دیویدسون، به تمامی آرزوهای فلسفة کلاسیک علم پایان میدهد. برای رورتی که مدتهاست تقابل سوژه/ ابژه را پشت سرگذاشته است دیگر تداوم بحث در باب”عینیت“ در علم و یا تفاوت علوم طبیعی و علوم انسانی بیمعناست. به بیان دیگر رورتی به واسطة استدلالهایش بر ضد”نظریة بازنمایی“ تمامی پنداشتهای متافیزیک غربی در باب علم و یا”زبان طبیعت“ را به کنار مینهد. او علم را از این مسئولیت که باید آیینهای برای طبیعت و بازنمای”کتاب طبیعت“ باشد، رها میکند، در نظر او آنچه میتوان نام علم بر آن نهاد تنها مجموعه لغاتی است که در شرایط خاصی بهتر عمل کرده است، مجموعه لغاتی که این امکان را فراهم آورده که مشکلات خود را آسانتر مرتفع سازیم. هنگامی که رورتی به همراه دیویدسون با این اندیشه که زبان یک”رسانه“ است وداع میکند در واقع برآنست که میتوان از ادعاهای بیهوده فلسفة کلاسیک دست شست و امور دیگری را دست مایة تفکر قرار داد، و در این راه اگر براستی مدعی آنیم که با تفکر کلاسیک خداحافظی کردهایم دیگر نیازی به دفاع از ایدههای پیشنهادی خود و در واقع”اثبات“ آنها نمیبیندم و آنها را تنها در کارایی و توفیقشان در بهبود شرایط جاری مورد قضاوت قرار میدهیم. از آنجا که در کشمکش”استعارات“ هیچ واژگانی و هیچ زبانی ورای دیگر زبانها وجود ندارد که از جایگاه جهان واقعی منفک از جهان”بازیهای زبانی به برتری که”استعاره“ بر استعارات دیگر حکم کند، این تنها و تنها بواسط? مقایسه و سنجش این”روایتها“ و”استعارات“ است که امکانپذیر است. رورتی در این راه از مردمشناسی و تاریخ به مثابه شاخههایی که میتوانند به ما بیاموزند که هیچ زبان خنثی، هیچ منطق فرا زمانی، هیچ ایدة فراتاریخی و هیچ فرهنگ یگانهای وجود ندارد که بتواند تمامی هستی اجتماعی- فرهنگی بشیریت را بواسط? آن توضیح داد، یاد میکند و در نهایت معتقد است که هدف جستجو تنها دستیابی به یک اشتراک نظر بین الاذهانی است. رورتی معتقد است که ما همیشه و در تمامی زمان-ها”در تماس با جهان“ هستیم و نمیتوانیم فارغ از این نسبت عمل کنیم همین تماس است که باعث میشود هنگامی که حتی به”ذات“ یا”بنیان“ یا"سرشت" طبیعت اعتقاد نداریم همچنان خود را تحت شرایطی که امکان دیدگاههای خودسرانه را از ما میگیرد، قرار دهیم. دیدگاههایی که”نسبیگرایان“ با گسست از هستی انضمامی به آن میآویزند. رورتی برخلاف منتقدیناش که او را یک”نسبیگرای پسامدرن“ میدانند خود را یک”ضد دوگانهانگار“، یک”ضد بنیانگرا“ میداند. رورتی برخلاف نسبیگرایانی چون گیرتز عمیقاً معتقد است که”امید اجتماعی“ای که با عصر روشنگری پدیدار شد همچنان عظیمترین تلاشی است که در راه سعادت و آزادی انسان صورت گرفته است تلاشی که امکان میدهد در مقابل مخالفان دموکراسی بایستیم، امکان میدهد خوشبختی بیشتری به نسبت مخالفینمان و کسانی که معرفت اروپاییان قرن نوزده را در نیافتهاند بدست آوریم. رورتی به تمامی ما می¬آموزد که چگونه امیدها و آرزوهایمان در قبال آینده را جایگزین مصایبی کنیم که فلسفة سنتی با تمامی جلال و شکوهش و با تمامی دستاوردهای ارزشمندش در رهایی ما از آنها ناتوان بود.
منابع و مآخذ:
- رورتی، ریچارد، 1382، اولویت دموکراسی بر فلسفه، ترجمة خشایار دیهیمی، تهران: طرح نو.
- ــــــــــــــ ، 1383، کشور شدن کشور، ترجمه، عبدالحسین آذرنگ، تهران: نشر نی.
- ــــــــــــــ ، 1384، فلسفه و امید اجتماعی، ترجمة عبدالحسین آذرنگ/ نگار نادری، تهران: نشر نی.
- ـــــــــــــ ، 1385، پیشامد، بازی و همبستگی، ترجمة پیام یزدانجو، تهران: نشر مرکز.
- Philosophy and the Mirror of Naturer. Princeton University press, 1979.
- Richard Rorty Consequences of Pragmatism. University of Minnesota press, 1989.
- David L Hall, Richard Rorty: Prophet and Poet of the New Pragmatism. New York: State University of New York press, 1994.
- The Stanford Encyclopedia of Philosophy.
|