ریچارد رورتی(3) (دوشنبه 86/10/3 ساعت 8:18 عصر)

رورتی و آیرونیسم لیبرال
تفکر سیاسی اجتماعی رورتی، لیبرالیسم کلاسیک و پراگماتیسم و فلسفة پساتحلیلی را در خود جای داده است. رورتی با بهره‏گیری از نظریات"بنیان ستیزانة" و ”ضدبازنمایانه“ی خود”اتوپیای لیبرالی“اش را طرح می‏کند. او عمیقاً به آرمان‏های لیبرالیسم کلاسیک باور دارد مدافع سکولاریسم و اهداف دموکراتیک و آزادی خواهانه است، اما برآنست که دیگر نمی‏توان امروزه به شیوة اصحاب روشنگری از آن آرمانها دفاع کرد. فلسفة سیاسی او را که به هیچ وجه نمی‏توان از نظریاتش در فلسفه و نظریة ادبی و نظریة فرهنگ جدا کرد می‏توان بهتر از هر کجا در کتاب”امکان، آیرونی و همبستگی“ یافت. در این کتاب رورتی برآنست که کشاکش دیر پا میان حوزة عمومی و حوزه خصوصی در میان است. در یک سو متفکرانی چون نیچه، هایدگر و فوکو و ناباکوف هستند که خود آفرینی و بینش استاتیک را ارج می‏نهند و در آزادی فردی و باز آفرینی شخصی دفاع می‏کنند و در سوی دیگر متفکرینی چون مارکس، دیویی، رالز و هابرماس قرار دارند که هدف آنها نه خود آفرینی شخصی بلکه دستیابی به اجتماع و جامعه‏ای عادلانه‏تر و آزادتر است. رورتی در واقع در این کتاب به دنبال قرار دادن این دو گرایش در کنار هم است. او بدون آنکه کلمه قصد تلفیق آنها را داشته باشد می‏پذیرد که در عرصة نظریة هیچ راهی را نمی‏توان برای تلفیق آن دو یافت. او در واقع معتقد است که اساساً این تلفیق غیرضروری است زیرا می‏توان این دو نگرش را تنها به مثابه ابزارهایی که در کنار هم به کار می‏روند در نظر آورد. رورتی در اینجا تصویر خاص خود از آیرونیسم لیبرال را پیش می‏نهد و می‏نویسد:”آیرونیست‏های لیبرال کسانی هستند که به این آمال فارغ از بنیاد امید دارند که رنج آدمی تخفیف یافته و بساط تحقیر انسان به دست انسان شاید که برچیده شود.“(25:1385) در واقع آیرونیسم رورتی بیانگر این امر است که تنها پایبندی افراد به”خودآفرینی“ از یک سو و”همبستگی انسانی“ از سوی دیگر می‏تواند در دستیابی شهروندان به جامعه¬ای مطلوبتر یاری دهنده باشد. لیبرالیسم رورتی در واقع اصلی‏ترین آزادی را آزادی نائل شدن به امکان دادن به زندگی براساس ارزشهای شخصی و از سوی دیگر آزادی افراد انسانی از قساوت و رنج می‏داند.
سویة دیگر تفکر سیاسی- اجتماعی رورتی توجه خاص او به تاریخ و سیاست کشورش امریکاست، وجهی از اندیشة او که بیش از هر کجا در کتاب”کشور شدن کشور“ نمود می‏یابد، رورتی در آن کتاب چپ اصلاح‏گر امریکایی نیمة اول قرن 20 را که برای دستیابی به عدالت اجتماعی به عمل سیاسی دست می‏زد، می‏ستاید از”چپ فرهنگی“ و”چپ دانشگاهی“ امریکا در امریکای امروز به دلیل از دست دادن آرمانها و خواسته‏های”چپ اصلاح¬گر“ انتقاد می‏کند. برای رورتی امریکا کشوری است که جوامع می‏توانند آنرا به مثابه تجربه‏ای برای کل بشریت در نظر آورند او در آخرین سطرهای مقالة بلند و بسیار مهم خود،”اولویت دموکراسی بر فلسفه“ می‏نویسد:”هم جفرسون و هم دیویی امریکا را یک”تجربه“ توصیف کردند. اگر این تجربه شکست بخورد، اعقاب ما چیز بسیار مهمی خواهند آموخت. اما آنچه خواهند آموخت یک حقیقت فلسفی نیست، همچنانکه یک حقیقت مذهبی هم نیست، آنها فقط اشاراتی را در خواهند یافت که وقتی تجربة بعدی را سامان می‏دهند مواظب و مراقب چه چیزهایی باشند. اگر حتی از عصر انقلاب‏های دموکراتیک چیز دیگری هم برجای نماند، شاید اعقاب ما به خاطر بیاورند که نهادهای اجتماعی را می¬توان به دیدة تجربه‏هایی از همکاری دید و نه تلاش برای تجسم بخشیدن به یک نظم عام و کلی و غیرتاریخی. مشکل می‏توان باور کرد که این خاطره ارزش داشتنش را ندارد.“(رورتی، 1382:‏57-58) برای رورتی امریکا تجسم تلاشی است که در راه ایجاد کشوری آزادتر، عادلانه‏تر، دموکراتیک‏تر و انسانی‏تر از همه نظام دیگری انجام گرفته است. او نیز چون والت ویتمن و جان دیویی امریکا را برای دستیابی به جامعه‏ای آزادتر که امکان خودآفرینی شخصی در آن به رغم تمامی کاستی‏هایش، مهیاست جدی می‏گرفت. رورتی می‏گوید:”به گمانم میهن ما به رغم سیاهکاری‏ها و زشتی‏های دیروز و امروزش و به رغم تداوم اشتیاقش به برگزیدن نادانان و فرومایگان برای مناصب بالا، نمونة خوبی از بهترین نوع جامعه‏ای است که تاکنون ساخته شده است“.(43:1384)

رورتی و علوم اجتماعی
بحث رورتی در باب نظریة فرهنگ و علوم اجتماعی معاصر در قالب بحث عام او در باب ادبیات و فلسفه قابل بررسی است، از آن رو که او علوم اجتماعی را به عنوان ادامه ادبیات در نظر می‏گیرد، بدیهی است که اتخاذ چنین دیدگاهی تمامی تقسیم‏بندی‏های رایج در مورد علم و شبه‏علم، روش علمی و روش غیرعلمی و… را فرو می‏ریزد، رورتی در واقع با بهره‏گیری فراوان از آثار دیویدسون، به تمامی آرزوهای فلسفة کلاسیک علم پایان می‏دهد. برای رورتی که مدتهاست تقابل سوژه/ ابژه را پشت سرگذاشته است دیگر تداوم بحث در باب”عینیت“ در علم و یا تفاوت علوم طبیعی و علوم انسانی بی‏معناست. به بیان دیگر رورتی به واسطة استدلالهایش بر ضد”نظریة بازنمایی“ تمامی پنداشت‏های متافیزیک غربی در باب علم و یا”زبان طبیعت“ را به کنار می‏نهد. او علم را از این مسئولیت که باید آیینه‏ای برای طبیعت و بازنمای”کتاب طبیعت“ باشد، رها می‏کند، در نظر او آنچه می‏توان نام علم بر آن نهاد تنها مجموعه لغاتی است که در شرایط خاصی بهتر عمل کرده است، مجموعه لغاتی که این امکان را فراهم آورده که مشکلات خود را آسان‏تر مرتفع سازیم. هنگامی که رورتی به همراه دیویدسون با این اندیشه که زبان یک”رسانه“ است وداع می‏کند در واقع برآنست که می‏توان از ادعاهای بیهوده فلسفة کلاسیک دست شست و امور دیگری را دست مایة تفکر قرار داد، و در این راه اگر براستی مدعی آنیم که با تفکر کلاسیک خداحافظی کرده‏ایم دیگر نیازی به دفاع از ایده‏های پیشنهادی خود و در واقع”اثبات“ آنها نمی‏بیندم و آنها را تنها در کارایی و توفیق‏شان در بهبود شرایط جاری مورد قضاوت قرار می‏دهیم. از آنجا که در کشمکش”استعارات“ هیچ واژگانی و هیچ زبانی ورای دیگر زبانها وجود ندارد که از جایگاه جهان واقعی منفک از جهان”بازی‏های زبانی به برتری که”استعاره“ بر استعارات دیگر حکم کند، این تنها و تنها بواسط? مقایسه و سنجش این”روایت‏ها“ و”استعارات“ است که امکان‏پذیر است. رورتی در این راه از مردم‏شناسی و تاریخ به مثابه شاخه‏هایی که می‏توانند به ما بیاموزند که هیچ زبان خنثی، هیچ منطق فرا زمانی، هیچ ایدة فراتاریخی و هیچ فرهنگ یگانه‏ای وجود ندارد که بتواند تمامی هستی اجتماعی- فرهنگی بشیریت را بواسط? آن توضیح داد، یاد می‏کند و در نهایت معتقد است که هدف جستجو تنها دستیابی به یک اشتراک نظر بین الاذهانی است. رورتی معتقد است که ما همیشه و در تمامی زمان-ها”در تماس با جهان“ هستیم و نمی‏توانیم فارغ از این نسبت عمل کنیم همین تماس است که باعث می‏شود هنگامی که حتی به”ذات“ یا”بنیان“ یا"سرشت" طبیعت اعتقاد نداریم همچنان خود را تحت شرایطی که امکان دیدگاههای خودسرانه را از ما می‏گیرد، قرار دهیم. دیدگاههایی که”نسبی‏گرایان“ با گسست از هستی انضمامی به آن می‏آویزند. رورتی برخلاف منتقدین‏اش که او را یک”نسبی‏گرای پسامدرن“ می‏دانند خود را یک”ضد دوگانه‏انگار“، یک”ضد بنیان‏گرا“ می‏داند. رورتی برخلاف نسبی‏گرایانی چون گیرتز عمیقاً معتقد است که”امید اجتماعی“ای که با عصر روشنگری پدیدار شد همچنان عظیم‏ترین تلاشی است که در راه سعادت و آزادی انسان صورت گرفته است تلاشی که امکان می‏دهد در مقابل مخالفان دموکراسی بایستیم، امکان می‏دهد خوشبختی بیشتری به نسبت مخالفین‏مان و کسانی که معرفت اروپاییان قرن نوزده را در نیافته‏اند بدست آوریم. رورتی به تمامی ما می¬آموزد که چگونه امیدها و آرزوهایمان در قبال آینده را جایگزین مصایبی کنیم که فلسفة سنتی با تمامی جلال و شکوهش و با تمامی دستاوردهای ارزشمندش در رهایی ما از آنها ناتوان بود.
 
منابع و مآخذ:
-    رورتی، ریچارد، 1382، اولویت دموکراسی بر فلسفه، ترجمة خشایار دیهیمی، تهران: طرح نو.
-    ــــــــــــــ‎‎‎‎ ، 1383، کشور شدن کشور، ترجمه، عبدالحسین آذرنگ، تهران: نشر نی.
-    ــــــــــــــ ، 1384، فلسفه و امید اجتماعی، ترجمة عبدالحسین آذرنگ/ نگار نادری، تهران: نشر نی.
-    ـــــــــــــ ، 1385، پیشامد، بازی و همبستگی، ترجمة پیام یزدانجو، تهران: نشر مرکز.
-    Philosophy and the Mirror of Naturer. Princeton University press, 1979.
-    Richard Rorty Consequences of Pragmatism. University of Minnesota press, 1989.
-    David L Hall, Richard Rorty: Prophet and Poet of the New Pragmatism. New York: State University of New York press, 1994.
-    The Stanford Encyclopedia of Philosophy.





لیست کل یادداشت های این وبلاگ ?
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 3 بازدید
    بازدید دیروز: 1
    کل بازدیدها: 25274 بازدید
  • درباره من
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •