سفارش تبلیغ
صبا ویژن
توماس کوهن کیست؟(2) (دوشنبه 86/10/3 ساعت 2:0 عصر)

اندیشه

 

سیر و صیرورت علم:

کوهن درکتاب ساختار انقلاب هاى علمى تصویرى از سیر و تحول علم به دست داد که با همه دیدگاهها و برداشت هاى پیشین در این باب تفاوت داشت. بر طبق این دیدگاهها که مبتنى بر فلسفه علم رایج و نیز تصورى عامه پسندانه و قهرمان محورانه از پیشرفت علمى بود، علم به این نحو پیشرفت مى کند که حقایق جدید به ذخیره و اندوخته حقایق گذشته افزوده مى شود و درموارد لازم خطاهاى گذشته اصلاح مى گردد. براین اساس، نظریه ها در سیر تاریخى علم به حقیقت نزدیک تر مى شوند.

چنین پیشرفتى چه بسا در دستان یک دانشمند بزرگ سرعت و شتاب گیرد اما خود پیشرفت، بر پایه روش علمى تضمین مى شود و استمرار مى یابد.

در دهه ???? - زمانى که کوهن پژوهش هاى تاریخى اش درباره علم را شروع کرد - تاریخ علم یک رشته دانشگاهى جوان و نوپا بود. اما رفته رفته معلوم شد که تغییر و تحولهاى علمى آن طور که دیدگاه سنتى معیار برآن بود همیشه به صورت سرراست و مستقیم الخط نبوده است.

کوهن اولین و مهمترین نویسنده اى بود که شرحى عمیق و تفصیلى از دیدگاهى بدیل دراین باب ارائه کرد. از آنجا که دیدگاه معیار و متداول پیش از کوهن برپایه یک فلسفه علم پوزیتیویستى استوار بود یک دیدگاه غیرمعیار و نامتعارف مى توانست نتایج مهمى براى فلسفه علم به بار آورد.

کوهن آموزش فلسفى رسمى چندانى ندیده بود اما از ارزش و اهمیت نوآورى اش براى فلسفه کاملاً آگاه بود و حتى کار خود را «تاریخ براى اهداف فلسفى» مى نامید.

برطبق نظر کوهن سیر و صیرورت و پیشرفت یک علم به صورت یکسان و یک شکل (uniform) نیست بلکه دوره هاى هنجارین یا متعارف و انقلابى (یا فوق العاده) را ازسرمى گذراند. دوره هاى انقلابى (revolutionary) صرفاً دوره هاى پیشرفت سریع و شتابان نیستند بلکه به صورت کیفى با علوم هنجارین و متعارف یا عادى (normal) - لااقل در سطح - فرق دارند. کوهن علم هنجارین را با اصطلاح حل مسأله و معما (puzzle - solving) توصیف مى کند.

این اصطلاح به این معناست که علم هنجارین و عادى هدف اصلى اش انتقال این اندیشه است که حل کننده معما یا مسأله - مانند کسى که شطرنج بازى مى کند یا مشغول حل جدول کلمات متقاطع است - انتظار دارد که به شکل معقول و دست یافتنى معما را حل کند و اینکه انجام این کار عمدتاً به توانایى خودش بستگى دارد و دیگر اینکه خود معما و روش هاى حل آن تاحدزیادى آشنا و معلوم هستند.

یک حل کننده معما به حوزه کاملاً ناشناخته پانمى گذارد. چون معماها و راه حل هاى آن آشنا و مأنوس و نسبتاً سرراست هستند. مى توان انتظارداشت که علم هنجارین و متعارف ذخیره اى روبه رشد از حل معماها گردآورد. اما علم انقلابى و خلاف هنجار (Revolutionary science) برطبق نظر کوهن خصلت گردآورى و ذخیره سازى و افزودنى (cumulative) ندارد.

به عقیده او انقلاب هاى علمى مستلزم تجدیدنظر در باورها و فعالیت هاى علمى موجود است. به دید او چنین نیست که همه دستاوردهاى علم هنجارین در یک انقلاب علمى حفظ شود. درواقع دوره علم بعدى ممکن است تبیینى براى پدیده اى که در دوره پیشین عقیده بر آن بود که با موفقیت تبیین شده است، نداشته باشد. این وجه از انقلاب هاى علمى به (Kuhn- loss) معروف است که بیانگر نوعى فقدان و به اصطلاح کسرى است.

اما اگر - چنانکه در دیدگاه متعارف چنین تصورى هست - انقلابهاى علمى مانند علم هنجارین و عادى هستند اما بهتر، پس علم انقلابى همواره امرى مثبت و مطلوب محسوب خواهدشد که باید به آن خوشامد گفت و ترویجش کرد. در دیدگاه پوپر نیز مسأله انقلاب علمى مطرح است اما نه به این دلیل که انقلاب هاى علمى بر دانش مثبت و ایجابى مى افزایند و حقایق نظریه هاى پیشین را گسترش مى دهند. بل به این دلیل که بر دانش منفى یا سلبى که نشاندهنده نادرستى نظریه هاى رقیب اند مى افزایند.

کوهن هم دیدگاه سنتى و هم دیدگاه پوپرى در زمینه انقلاب هاى علمى را ردمى کند و این نظر را پیش مى نهد که علم هنجارین و متعارف مى تواند کامیاب باشد و پیشرفت کند. اما فقط درصورتى که درمیان یک جمع علمى (یعنى مجموعه دانشمندان وفعالان عرصه یک علم) درمورد ارزش ها، ابزارها، تکنیک ها و باورهاى نظرى و حتى دیدگاههاى متافیزیکى شان اجماع و اتفاق نظر وجودداشته باشد.

این اجماع و اتفاق نظر یا زمینه مشترک را (که پیچیدگیهاى خاص خودش را دارد) کوهن با اصطلاح disciplinary matrix معرفى مى کند. matrix معانى مختلفى دارد ازجمله چارچوب، بافت، زمینه، قالب و خاستگاه. در ریاضیات matrix به معناى جدول ارقام و اعداد است. همه این معانى و معادلها به نوعى مقصود موردنظر کوهن را تاحدودى بیان مى کنند. بارى اصطلاح یادشده به معناى زمینه، بستر و چارچوب یک رشته علمى است که در جمع دانشمندان و فعالان یک علم در مورد آنها کم و بیش اتفاق نظر وجوددارد.

کوهن علاوه بر این اصطلاح، در بسیارى موارد از اصطلاح paradigm نیز استفاده مى کند که از فرط شهرت و تداول در بسیارى موارد ترجمه هم نمى شود و در فارسى به صورت پارادایم برابرگذارى مى شود. (پارادایم paradigm از واژه یونانى paradeigma ریشه مى گیرد که به معناى الگو، مدل، طرح و نظایر اینهاست و استفاده از آن را مى توان در آثار افلاطون هم پى گرفت).

دیدگاه کوهن درباره تحولات علمى، بدیلى در برابر دو دیدگاه سنتى و پوپرى ارائه مى دهد، که در یکى بر روال عادى و اثباتى تأکید است و در دیگرى بر روند ابطال. از آنجا که بنا بر نظر کوهن پایبندى به چارچوب و زمینه رشته اى یا پارادایم، پیش شرط و بستر لازم براى علم هنجارین موفق است پایبندى به آن یک عنصر کلیدى در کاوش علمى است و در شکل گیرى ذهنیت و فضاى فکرى (mind-set) یک دانشمند موفق نقش اساسى دارد.

این کشمکش میان تمایل به نوآورى و ابداع و محافظه کارى ضرورى اکثر دانشمندان موضوع یکى از نخستین مقالات کوهن در باب تئورى هاى علمى بود که «کشمکش اساسى» (????) نام داشت و از همان آغاز، دیدگاه او را از دیدگاه قهرمان محورانه متداول راجع به تحول علمى و نیز از دیدگاه پوپر - که بر طبق آن، یک دانشمند پیوسته در تلاش است که مهمترین نظریه هاى خود را رد و ابطال کند - متمایز مى ساخت.

این مقاومت محافظه کارانه در برابر رد و ابطال بى حاصل نظریه هاى کلیدى و مهم، بدین معناست که انقلاب هاى علمى جز تحت شرایط بسیار حاد مورد جست وجو قرار نمى گیرد. دیدگاه پوپر دلالت بر آن دارد که یک پدیده خلاف هنجار واحد براى رسیدن به رد و نقض یک تئورى کفایت مى کند. نظر کوهن این است که طى علم هنجارین و متعارف، دانشمندان پدیده هاى خلاف هنجار (anomalies) را منجر به ابطال تئورى ها محسوب نمى کنند. بلکه موارد خلاف هنجار نادیده گرفته مى شوند یا در صورت امکان تبیینى از آنها صورت مى گیرد. تنها در صورت فزونى گرفتن و تراکم موارد خلاف هنجار نگران کننده است که براى چارچوب رشته اى یا پارادایم موجود مشکل ایجاد مى شود و تردیدهاى جدى به میان مى آید. یک خلاف هنجار خاص این است که روند عملى علم هنجارین مورد تردید و تخطئه قرار گیرد. مثلاً یک مورد خلاف هنجار ممکن است نارسایى هایى را در برخى تجهیزات متداول آشکار کند و این کار را با ایجاد تردید در مورد نظریه زیرساختى و اساسى مربوط به آن انجام دهد. اگر بخش بیشتر علم هنجارین متکى بر این تجهیزات باشد، علم هنجارین این را دشوار مى یابد که آن مورد خلاف هنجار را نادیده بگیرد و با اطمینان به کار خود ادامه دهد. در واقع علم هنجارین در چنین مواردى ناچار است که امور خلاف هنجار را مطمح نظر قرار دهد. اگر در این راه، کامیاب نباشد و این موارد به صورت عمده و اساسى درآید، علم هنجارین به نقطه اى مى رسد که کوهن آن را «بحران» مى خواند.

جالب توجه ترین پاسخ به این بحران جست وجو براى رسیدن به یک چارچوب رشته اى یا پارادایم بازنگرى شده است. بازنگرى و تجدیدنظرى که امکان حذف دست کم بخش اعظم موارد خلاف هنجار و نیز حل بسیارى از مهمترین معماهاى حل ناشده را فراهم مى سازد. چنین تجدیدنظر و بازنگرى اى، یک انقلاب علمى (scientific revolution) است. بر طبق نظر کوهن هیچ قاعده اى براى تصمیم گیرى راجع به اهمیت یک معما و نیز براى سنجش معماها و راه حل هایشان با یکدیگر وجود ندارد. تصمیم گیرى در مورد اتخاذ یک بازنگرى و تجدیدنظر راجع به چارچوب رشته اى یا پارادایم چیزى نیست که به صورت عقلى انجام شود. انتخاب یک پارادایم نیز بنا بر دلایل و عوامل صرفاً عقلى انجام نمى شود. به عقیده کوهن عوامل فراعلمى یا غیرعلمى نیز بر ظهور یک انقلاب علمى اثر مى گذارند. مثل وضعیت سیاسى و شرایط اجتماعى و جز اینها. برخى از جامعه شناسان و مورخان علم این نکته را دستمایه شرح و بسط این نظر قرار دادند که ظهور یک انقلاب علمى و در واقع هر گامى در بسط و توسعه علوم، همواره توسط عوامل اجتماعى - سیاسى تعیین مى شود. الکساندر برد در نوشته اى که منبع اصلى گفتار حاضر است، در این باره مى نویسد که کوهن خودش چنین آرایى را رد مى کرد و کارش روشن مى کند که عوامل تعیین کننده در تحولات علمى مخصوصاً در علم جدید را تقریباً در همه موارد باید در درون خود علم یافت. بویژه در پیوند با قدرت آرا و نظرات رقیب در حل مسأله ها و معماها.

در این میان چه بسا این استنباط صورت گیرد که تئورى هاى علمى در سیر تاریخ علم به حقیقت نزدیک و نزدیکتر مى شوند، اما کوهن همواره این استنباط و طرز تلقى را رد کرده است. در واقع او در آثار بعدى خود، صریحاً این را انکار مى کند که به هر معنایى بتوان از نزدیکى به حقیقت در علم سخن گفت. او به جاى آنکه از مفهوم تقرب به حقیقت در تحولات علمى سخن بگوید، علاقه مند به نگرشى تحولى (evolutionary) راجع به پیشرفت علمى است. توضیح این نکته به این قرار است که سیر و توسعه تحولى یک ارگانیسم را مى توان بر پایه واکنش و پاسخ آن به شرایط و چالش هایى توصیف کرد که محیطش براى آن ارگانیسم ایجاد مى کند. اما این به این معنا نیست که یک شکل ایده آل و کاملاً مطلوب از ارگانیسم وجود دارد که این ارگانیسم موجود به تدریج به سوى آن پیش مى رود. علم نیز همین طور است. علم «پیشرفت» مى کند، اما نه به این معنا که به حقیقت نزدیکتر مى شود. بل به این معنا که با پاسخ گفتن به مسائل و معماها از طریق تئورى ها، بهبود پیدا مى کند و پیشرفت نیز براساس درجه موفقیتش در حل آن مسائل و معماها اندازه گیرى مى شود. پیشرفت با پیش روى علم به سوى یک تئورى حقیقى ایده آل سنجیده نمى شود و این به زعم کوهن به معناى نسبیت انگارى هم نیست.

چنانکه اشاره شد یکى از موضوعات محورى در کتاب ساختار انقلاب هاى علمى مفهوم پارادایم است. کوهن گاه از اصطلاح پارادایم در معنایى محدودتر استفاده مى کند. او در این باب، براى نمونه، از تحلیل ارسطو از حرکت، از نظام نجومى بطلمیوس براى منظومه شمسى، از مفهوم تعادل شیمیایى در نزد لاوازیه و از بیان ریاضى میدان الکترومغناطیس توسط ماکسول به عنوان پارادایم یاد مى کند. کوهن حتى بر آن است که نمونه هاى اصلى و محورى علم را مى توان در کتاب ها و رساله ها نیز یافت و از همین رو گاه از کتاب و متن هاى بزرگ به عنوان پارادایم یاد مى کند. مثل المجسطى بطلمیوس، رساله درباره عناصر شیمى لاوازیه و اصول ریاضیات نیوتن. این متن ها نه تنها شامل نظریه ها و قوانین محورى اند، بلکه - و پارادایم بودن آنها از همین رو است - نحوه اعمال و به کار بستن این نظریه ها در حل مسائل مهم و تکنیک هاى ریاضیاتى یا تجربى جدیدى که در آن کاربست ها مورد استفاده قرار گرفته اند (مثل تعادل شیمیایى در رساله عناصر شیمى و حساب دیفرانسیل در اصول ریاضیات) را نیز دربر دارند.

 

***

 

کوهن اساساً ظهور علم «بالغ» را مرهون اجماع بر سر پارادایم ها مى داند و از علم نابالغ و غیرمنسجم به عنوان علم دوره ماقبل پارادایم (pre-paradigm) نام مى برد. یعنى دوره اى که در مورد «زمینه و چارچوب رشته اى» اجماع و اتفاق نظر وجود ندارد. در این دوره مکاتب و نحله هاى فکرى مختلف (و رقیب) شیوه ها، تئورى ها و حتى مفروضات متافیزیکى مختلفى دارند. در نتیجه امکان چندانى براى «پیشرفت جمعى» وجود ندارد. حتى پیشرفت موردى توسط یک مکتب خاص نیز به دشوارى تحقق مى یابد زیرا بیشتر انرژى فکرى و نظرى اش صرف جدال و بحث با مکاتب دیگر در مورد بنیان هاى کار علمى مى شود به جاى آنکه صرف بسط و گسترش یک سنت تحقیقى جامع شود. اما پیشرفت، غیرممکن نیست و یک مکتب چه بسا در پژوهش هاى علمى به موفقیتى برسد و بدین ترتیب زمینه را براى وفاق و اتفاق نظر آماده سازد. این موفقیت، پیروان مکاتب دیگر را به سوى آن مکتب سوق مى دهد و رفته رفته نوعى اجماع گسترده بر سر حل معماهاى جدید شکل مى گیرد...

 





لیست کل یادداشت های این وبلاگ ?
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 34 بازدید
    بازدید دیروز: 2
    کل بازدیدها: 25206 بازدید
  • درباره من
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •