مفهوم قیاس ناپذیرى:
نگرش تجربى متداول راجع به ارزیابى تئورى ها، داورى راجع به کیفیت معرفتى یک نظریه را مبتنى بر اعمال قواعدى خاص در مورد تئورى و شواهد مربوط به آن مى داند، دیدگاه کوهن که در مقابل این دیدگاه قرار دارد آن است که ما کیفیت یک تئورى (و شواهد مربوط به آن) را با مقایسه آن با یک تئورى پارادایمى ارزیابى مى کنیم. بنابراین معیارهاى ارزیابى داورى، قواعد ثابت و پایدار و مستقل از تئورى نسیتند. آنها مستقل از تئورى نیستند چون مستلزم مقایسه با یک تئورى و پارادایم مربوط به آن هستند. آنها پایدار هم نیستند چون پارادایم طى یک انقلاب علمى دچار تغییر و دگرگونى مى شود. از باب مثال، در سده هفدهم شرح نیوتن از گرانش و جاذبه در نظر خیلى ها در قیاس با مثلاً تبیین بطلمیوس از حرکت سیارات بر حسب افلاک متحد المرکز یا با تبیین دکارت بر پایه حرکت گردابى (Vortices, vortex) شرحى ناتوان به حساب مى آمد.
اما بعدها که تئور ى نیوتن پذیرفته شد و پارادایم مربوط به آن قبول عام یافت آنچه پیشتر نوعى کاستى به شمار مى رفت با دیدى دیگر دیده مى شد و دیگر کاستى به حساب نمى آمد. در نتیجه، مقایسه میان تئورى ها آنطور که دیدگاه تجربه گراى متداول گمان مى کرد سر راست و سهل نبود زیرا معیارهاى ارزیابى، خودشان دستخوش تغییر و دگرگونى بودند. این نوع دشوارى در مقایسه میان تئورى ها نمونه اى از آن چیزى است که کوهن و فایرابند آن را «قیاس ناپذیرى» (incommensurability) مى نامند. بر طبق این نظر تئورى ها با یکدیگر قیاس ناپذیرند چون مقیاس مشترکى میان آنها وجود ندارد. اگر پارادایم ها مقیاس ها یا سنجه هاى حل معماها باشند پس حل معماها یا حل مسأله هاى بسط یافته در دوره هاى مختلف علم هنجارین (normal) بر پایه پارادایم هاى مختلفى مورد مقایسه قرارمى گیرند و لذا فاقد یک مقیاس مشترک خواهند بود. البته کوهن تصریح مى کند مفهوم قیاس ناپذیرى به این معنا نیست که تئورى ها از هیچ جهت با یکدیگر قابل مقایسه نیستند. (non comparability). با این حال روشن است که نظر کوهن در مورد قیاس ناپذیرى، مقایسه میان تئورى ها را از آنچه عموماً فرض مى شود بسیار دشوارتر و حتى در پاره اى موارد غیرممکن مى سازد.
مى توان سه نوع قیاس ناپذیرى در نظرات کوهن دید:
?- روش شناختى - یعنى اینکه هیچ مقیاس مشترکى وجود ندارد. چون روش هاى مقایسه و ارزیابى تغییر مى کنند.
?- ادراکى یا مشاهده اى - به این معنا که شواهد مبتنى بر مشاهده نمى تواند مبناى مشترکى براى مقایسه تئورى ها فراهم کند زیرا تجربه ادراکى وابسته به تئورى است.
?- سومین قیاس ناپذیرى از نوع زبانى و معناشناختى (semantic) است: این واقعیت که به زبان تئورى ها در دوره هاى مختلف علم با یکدیگر متفاوت است مانعى بر سر راه مقایسه میان آن تئورى هاست.
در توضیح این موارد در نهایت اختصار مى توان گفت:
?- کوهن پنج ویژگى را پایه و اساس مشترک انتخاب یک تئورى مى داند: دقت (accuracy)، انسجام (consistency) هم انسجام درونى و هم انسجام با تئورى هاى پذیرفته شده جارى، دامنه (Scope) به این معنا که نتایج تئورى باید دامنه اى فراتر از داده هاى اولیه داشته باشد، سادگى (simplicity) و ثمربخشى (fruitfulness) براى تحقیقات بعدى. به عقیده کوهن اینها اگرچه عوامل سازنده علم هستند نمى توانند به قطع و یقین منتهى به انتخاب علمى شوند. زیرا اولاً این معیارها غیردقیق اند و از همین رو جا براى اختلاف در مورد میزان پایبندى به آنها وجود دارد. ثانیاً در مورد نقش این معیارها در مقابل یکدیگر مخصوصاً وقتى در تعارض با هم باشند نیز ممکن است اختلاف نظر وجود داشته باشد.
?- در مورد قیاس ناپذیرى ادراکى یا مشاهده اى هم باید گفت که یکى ازوجوه مهم و مورد علاقه کوهن در کتاب ساختار انقلاب هاى علمى بحث درباره ماهیت ادراک بود و اینکه چگونه ممکن است آنچه یک دانشمند مشاهده مى کند در نتیجه یک انقلاب علمى تغییر کند و به گونه اى دیگر مورد ادراک قرار گیرد. کوهن بر پایه آثار هنسون (????) و نیز با توجه به مطالعات روانشناختى لئوپستمن و جروم برونر (????) به بسط دیدگاهش درباره وابستگى مشاهده به تئورى پرداخت. دیدگاه معیار پوزیتیویستى این بود که مشاهده، یک داور و به اصطلاح حکم قطعى غیرجانبدارانه میان تئورى هاى رقیب است. دیدگاهى که کوهن مطرح ساخت این نظر را رد مى کرد و حاکى از آن بود که مشاهده مى تواند از اعتقادات و تجربه هاى پیشین اثر بپذیرد. در نتیجه نمى توان انتظار داشت که دو دانشمند وقتى رویداد واحدى را مشاهده مى کنند مشاهدات غیروابسته به تئورى و یکسانى داشته باشند. کوهن مى گوید که گالیله و یک ارسطویى وقتى به یک آونگ نگاه مى کردند چیزهاى متفاوت مى دیدند.
?- در مورد قیاس ناپذیرى معناشناختى هم به اختصار مى توان گفت: در ساختار انقلاب هاى علمى کوهن مى گوید که جابه جایى ها و تغییرات مهمى در معانى اصطلاحات اصلى و کلیدى پدید مى آ ید که حاصل انقلاب هاى علمى است. کوهن از باب مثال مى گوید مفهوم «جرم» در نزد نیوتن را نمى توان به همان معنایى که انیشتین از «جرم» مراد مى کرد گرفت. امورى از این دست موجب مى شود که نتوان به راحتى به مقایسه تئورى ها پرداخت و از تقرب به حقیقت در سیر پیشرونده تاریخ علم سخن گفت. کوهن همچنین بر این عقیده است که به دلایل متعدد مفهوم نزدیک شدن به حقیقت یا مشابهت با آن خود امرى فاقد انسجام و سازوارى است.
تاریخ علم:
چنانکه اشاره شد تاریخ علم اهمیت ویژه اى در نزد کوهن دارد فى المثل در ساختار انقلاب علمى ثابت مى کند که علم ارسطویى، علمى اصیل بود و کسانى که در درون آن سنت کار مى کردند بویژه آنان که بر پایه هیأت بطلمیوسى به تحقیق و کاوش مى پرداختند درگیر فعالیت هاى علمى تماماً معقول بودند. به علاوه کوهن نشان داد که کپرنیک خود بیش از آنچه معمولاً ابراز مى شود وابسته به سنت ارسطویى و بطلیموسى بود. یعنى برخلاف گمان عمومى.
کپرنیک دانشمندى کاملاً «مدرن» نبود که بساط سنت علمى پیش از خود را یکسره در نوردد و به دور افکند و بنیانى تماماً نو دراندازد.
کوهن و علوم اجتماعى:
به زعم برخى از صاحبنظران تأثیرگذارى کوهن در بیرون از حوزه تخصصى فلسفه علم بسیار بیشتر از خود فلسفه علم بوده است. این تأثیرگذارى بویژه در عرصه اجتماعى، چشمگیر بوده است. درواقع آرا و نظرات کوهن در رشد و گسترش «جامعه شناسى معرفت علمى» تأثیر فوق العاده داشته است. یکى از نظرات محورى آثار کوهن آن است که دانشمندان در داورى هایشان صرفاً بر پایه عوامل خودآگاه و قواعد روشن عمل نمى کنند و عوامل دیگر از جمله عوامل جامعه شناختى و اجتماعى نیز در کارشان تأثیرگذار است. یکى از موضوعات محورى در جامعه شناسى معرفت علمى، توصیف و تحلیل همین عوامل است...
|